هم اندیشه. هم عقیده: روان سواران توران سپاه بدان رای گشتند هم رای شاه. فردوسی. ز قومی پراکنده خلقی بکشت دگر جمع گشتند و هم رای و پشت. سعدی. ، هم پیمان: سوی گنجینه رفتندآن دو هم رای ندیدند از جواهر هیچ بر جای. نظامی
هم اندیشه. هم عقیده: روان سواران توران سپاه بدان رای گشتند هم رای شاه. فردوسی. ز قومی پراکنده خلقی بکشت دگر جمع گشتند و هم رای و پشت. سعدی. ، هم پیمان: سوی گنجینه رفتندآن دو هم رای ندیدند از جواهر هیچ بر جای. نظامی
المعی، اوذعی، (نصاب الصبیان)، زودیاب، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، تیزبین، تیزبصر: چه دیدم، تیزرایی تازه روئی مسیحی بسته در هر تار موئی، نظامی، دست به هم سود شه تیزرای وز سر کین دید سوی پشت پای، نظامی، رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
المعی، اوذعی، (نصاب الصبیان)، زودیاب، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، تیزبین، تیزبصر: چه دیدم، تیزرایی تازه روئی مسیحی بسته در هر تار موئی، نظامی، دست به هم سود شه تیزرای وز سر کین دید سوی پشت پای، نظامی، رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
تک رو. تنهارونده. بی همراه: بت تنهانشین ماه تهی رو تهی از خویشتن تنها ز خسرو. نظامی. ، گمراه و منحرف از راه. (ناظم الاطباء) ، دست خالی رونده. روندۀ بی چیز. مسافر فقیر و تهیدست: نه بر مرد تهی رو هست باجی نه از ویرانه کس خواهد خراجی. نظامی. رجوع به تهی رفتن و تهی و دیگر ترکیبهای آن شود، بیهوده سفرکننده. (فرهنگ فارسی معین) ، آواره. دربدر. خانه بدوش. (فرهنگ فارسی ایضاً)
تک رو. تنهارونده. بی همراه: بت تنهانشین ماه تهی رو تهی از خویشتن تنها ز خسرو. نظامی. ، گمراه و منحرف از راه. (ناظم الاطباء) ، دست خالی رونده. روندۀ بی چیز. مسافر فقیر و تهیدست: نه بر مرد تهی رو هست باجی نه از ویرانه کس خواهد خراجی. نظامی. رجوع به تهی رفتن و تهی و دیگر ترکیبهای آن شود، بیهوده سفرکننده. (فرهنگ فارسی معین) ، آواره. دربدر. خانه بدوش. (فرهنگ فارسی ایضاً)
کنایه از برهنه پائی است. (آنندراج) : پای سعیم شده از خار رهت پوشیده چاره زین به نتوان کرد تهی پائی را. کلیم (از آنندراج). آن راه نوردم که تهی پائی خود را پیوسته نهان از نظر آبله دارم. صائب (از آنندراج). رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود
کنایه از برهنه پائی است. (آنندراج) : پای سعیم شده از خار رهت پوشیده چاره زین به نتوان کرد تهی پائی را. کلیم (از آنندراج). آن راه نوردم که تهی پائی خود را پیوسته نهان از نظر آبله دارم. صائب (از آنندراج). رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود
بی نام و آنکه جز نام چیزی از وی در میان نباشد. (ناظم الاطباء) : که شاه جهان چون جهان رام کرد ستم را از عالم تهی نام کرد. نظامی. رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود
بی نام و آنکه جز نام چیزی از وی در میان نباشد. (ناظم الاطباء) : که شاه جهان چون جهان رام کرد ستم را از عالم تهی نام کرد. نظامی. رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود
بداندیشه. بدرای. تباه رای. تباه خرد: مغان تبه رای ناشسته روی بدیر آمدند از در و دشت و کوی. (بوستان). رجوع به تباه و تبه و دیگر ترکیبهای این دو و تباه رای شود
بداندیشه. بدرای. تباه رای. تباه خرد: مغان تبه رای ناشسته روی بدیر آمدند از در و دشت و کوی. (بوستان). رجوع به تباه و تبه و دیگر ترکیبهای این دو و تباه رای شود
برهنه پای و بی کفش. (ناظم الاطباء). پابرهنه. پاپتی. حافی. برهنه پای. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : وهم تهی پای بسی ره نبشت هم ز درش دست تهی بازگشت. نظامی. تهی پای رفتن به از کفش تنگ بلای سفر به که در خانه جنگ. سعدی. رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود، جلد و شتابان. (ناظم الاطباء)
برهنه پای و بی کفش. (ناظم الاطباء). پابرهنه. پاپتی. حافی. برهنه پای. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : وهم تهی پای بسی ره نبشت هم ز درش دست تهی بازگشت. نظامی. تهی پای رفتن به از کفش تنگ بلای سفر به که در خانه جنگ. سعدی. رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود، جلد و شتابان. (ناظم الاطباء)